گل یخ

هزارتوی یک ذهن ناآرام

گل یخ

هزارتوی یک ذهن ناآرام

نمی دانم نمی دانم این تپشها از چیست؟ از کجاست؟ ازقلب برمی خیزد یا ذهن؟ هرچه که هست زیباست. طنین اش را دوست دارم.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

کاش می شد زبان چشم را همه می دانستند. آنوقت می شد راحت حرف دلت را بفهمد. همانی که در مقابلش زبانت بند می آید و قلبت می تپد. آنوقت است که دیگر آن همه احساس پاک و زلال تو که به ابتذال سخن کشیده نمی شود از دریچه ی چشم ها به روح و قلب دیگری پیوند می خورد. چه دشوار است زندگی بدون زبان چشم و چه عمیق است شکاف قلبم بدون تو... بدون تو که زبان چشم هایم را بلد نبودی ... ومن زبانم به ابتذال سخن رضا نشد...                                

                                      

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۶ ، ۱۸:۵۷
نسیم